گزارش سایت اتحاد بوشهر از شهر ریز و زبانسرای ایران زمین
امیدزاهد:
صبح روز ۲۰ آذر۹۴ با دوست و برادرم حسین دریازاده راهی شهر ریز شدیم. سفری به سرزمین ادب خیز و ادب پرور ریز، شهر قنات ها، شهر آسیاب های آبی، شهر نخلها، شهر درختان مرکبات و شهر رودخانه های شیرین… . شهری محصور در دل کهسار و زادگاه ادیبان و نام آوران. شهر تاریخی ریز که در ۱۵ مرداد ۱۳۸۴ به شهر ریز ارتقاء پیدا کرده، در ارتفاع۳۳۵ متری از سطح دریا قرار گرفته است.شهر ریز که دورتا دور آن را کوهها چون نگینی در آغوش گرفته اند؛ از شمال محلی به سرچشمه و باغان و جنوب به جم و از شرق و غرب به کوه محصور میشود. اینکه چرا این شهر را ریز می نامند چند دیدگاه وجود دارد: برخی بر این باورند که گروهی از مردم زرین شهر اصفهان بدین دیار آمده و نام شهر برگرفته از نام این مردم تازه وارد می باشد. همچنین بر اساس تغییرات زبانی نام شهر ریگ، سپس به ریژ و نهایتا به ریز تغییر پیدا کرده و آخر اینکه ریزه به معنای روی زه آب بوده و در آخر به ریز تغییر یافته است.
میرزا حسن فسایی صاحب فارسنامه ناصری – دوره ناصرالدین شاه قاجار – مینویسد: ریز در ۷ فرسخی میانه شمال و مشرق دیر و در ردیف روستاهای ناحیه بردستان و بلوک دشتی قرار دارد و درباره رودخانه ریز می گوید: «آبش شیرین و گواراست. آب چشمه هفت چاه قریه جم گله دار به آب چشمه ی برم مشهدی ناحیه بردستان دشتی پیوسته چون به قریه ریز از ناحیه بردستان رسد رودخانه ریز شود پس در نزدیکی قریه باغان ناحیه سنا و شنبه به رودخانه دزگاه پیوسته رودخانه شنبه گشته در ناحیه ماندستان رودخانه ماند[مند] گردد».
دکتر علی رسولی استاد دانشگاه و مدیر گروه تاریخ دانشگاه خلیج فارس بوشهر که خود زاده شهر ریز است در دو مقاله کوشیده تا پیشینه شهر ریز را بر پایه اسناد و مدارک تاریخی اثبات نماید. او با نوشتن مقالاتی چند به دنبال باز کردن دریچه ای برای شناخت گذشته سر به مُهر شده این شهر برآمده است.او در مقاله ای با عنوان «مدارکی از پیشینه ی نام منطقه ی ریز» بر اساس این مستندات: ریزان در قرن ششم؛گزارشی از یاقوت حموی،سندی ملکی از قرن دوازدهم،نقشه ایران و توران اشتیلر؛ اواسط قرن سیزدهم ه.ق/ اوایل قرن نوزدهم م.،نقشه ایران جانستون؛ اواخر قرن سیزده ه.ق/ اواسط قرن نوزده؛ نتیجه می گیرد،«تا زمانی که مدارک قدیمی تری یافت شود، می توانیم با اطمینان بگوییم که نام ریز قدمتی دستکم ۸۰۰ ساله دارد.احتمالا در فاصله قرن ششم تا دوازدهم نام «ریزان» به «ریز» تحول یافته است. نمی دانیم که دلیل این تحول میل ذاتی مردم به کوتاه کردن نام ها بوده، یا اینکه در این فاصله از تعداد چشمه ها و جویبارها کاسته شده و منطقه به سمت کم آب شدن پیش رفته است.نام «ریز» هم قدمت و پیشینه زیادی دارد، هم اصالت زبانی دارد یعنی پارسی سره است، و هم از اصالت معنایی برخوردار است یعنی به خصوصیات مهم جغرافیایی منطقه؛ به آبهای روان مربوط است. پس این نام موجز و پر معنایی است که می تواند مایه افتخار و الهام باشد. این نام متعلق به فرهنگ و تاریخ کل این منطقه است و به ما می گوید که اینجا سرزمین آب های روان بوده است و باید باشد.» دکتر رسولی درمقاله ای دیگر با عنوان «یاد و نام رودخانه ی ریز در فارسنامه ناصری» دو پیشنهاد را مطرح می کند: الف- با نگاه به گذشته باشکوهی که در آن مردم جم و ریز با تلاش و پشتکارشان آب این نعمت خدادادی را با دقت از طریق کانالها، قناتها، برکه ها، بندها و آسیابها حفظ و استفاده می کردند و رودخانه ای همیشه جاری داشتند، و با توجه به این واقعیت که این رودخانه دائمی بوده اما بر اثر عواملی همچون خراب شدن بندهای قدیمی و سیلابهای ویرانگر، کشاورزی بی رویه و فاقد مدیریت، و همچنین برداشت فاجعه بار آب توسط صنعت گاز، به وضع کنونی دچار شده است توجه و تلاش مسئولان و مردم به احیای گذشته آن معطوف شود. مشخص است که توسعه صنعت گاز عاملی برای گسترش سطح زندگی و اشتغال مردم شهرستان است اما در دراز مدت و برای نسل های آینده بقای شهرستان به احیای منابع آبی وابسته است. اجرای طرح های آبخیزداری، جایگزین کردن منابع آبی دیگر، مثل آب شیرین شده ی دریا در پالایشگاه و شهرک ها، به جای آب شیرین سفره های زیرزمینی، مدیریت و کنترل کشت، اجرای شیوه های جدید مصرف بهینه در کشاورزی، و فرهنگ سازی مصرف گامهای لازم در رسیدن به این هدف است.
ب- نام تاریخی و اصیل رودخانه ی ریز وارد نقشه های بخش، شهرستان و کشور شود و از این طریق توجه به اهمیت شهرستان جم در جغرافیای آبی استان و اهمیت تلاش برای احیای این رودخانه جلب گردد. شایسته است بخشداری ریز و فرمانداری شهرستان جم و شوراهای بخش و شهرستان ضمن مکاتبه با مؤسسات نقشه نگاری، و تألیف کتب درسی مخصوصا کتاب جغرافیای استان بوشهر، به انجام این کار همت گمارند. امروزه در غالب نقشهها نام «رودخانه باغان» ثبت شده، در حالیکه این نام سابقه و سندیت تاریخی ندارد. با این وجود با هدف عدم اصطکاک با شهرستانهای اطراف می توان از کاربرد نام رودخانه ی ریز دستکم در حوزه ی مربوط به شهرستان جم دفاع نمود.»
با این اوصاف تاریخی زیبا از شهر ریز پیشینه و تاریخ و فرهنگ پر افتخار، اما شنیده های نگارنده حاکی از آن است که عده ای به دنبال تغییر نام شهر ریز هستند. گویا مردم مخالف این تغییر نام می باشند و واقعا نگارنده افسوس می خورد چرا باید نام شهر ریز و حتی شهرهای دیگر را تغییر دهیم؟!!! امیدوارم که فرهنگدوستان و دلسوزان تاریخ و فرهنگ نگذارند تاریخ و پیشینه مردم به همین سادگی دستخوش خواسته نادرست افرادی ناآگاه شود.
کاروان چند نفره ما از راه چغادک و گذشتن از روستاهای شهرستان تنگستان از راه شورکی و عالی حسینی گذشته و سپس وارد شهرستان دشتی می شود. از شهر خورموج گذشتیم و بعد از آن از نودرار، بحیری، مل گاودان، منقل، بامنیر، بادوله، باغ شالی، گنخک شیخ و گنخگ جنوبی که آخرین نقطه ازشهرستان دشتی می باشد، وارد شهرستان دیر شدیم. کوه نمک جاشک که در مرز بین دو شهرستان دشتی و دیر واقع شده و اثر ملی و طبیعی کوه نمک گذر کردیم. بعد از جاشک توقف کوتاهی کردیم و بعد از خوردن صبحانه و چای به راه افتاده و به شهر آبدان می رسیم. از گشی و سرمستان و گنوی می گذریم. ملخرک جنوبی و شمالی را پشت سر می گذاریم و به شهر دوراهک نزدیک می شویم. ملخرک درخت خرک در گویش دشتی و غرق در دشتستان و همان استبرق است. که در منطقه زیراه هم به وفور دیده می شود. درختچه ای کوچک اما با تاریخ و فرهنگ منطقه در آمیخته است. در این روستا – ملخرک -هنوز چند درخت از این نوع در کنار مسجد امام حسن روستا وجود دارد. در ابتدای بلوار ورودی شهر دوراهک جاده ای است که هم در ۱۱ کیلومتری آن امامزاده سید صالح قرار دارد و هم شما را یک راست به انارستان و ریز می برد. این مسیر که به تنگ دوراهک معروف است راه دسترسی به ریز را کوتاه تر می کند و نیازی نیست شما به سوی کنگان بروید. اما این راه کوتاه و پر خطر بسیار باریک و حادثه آفرین بوده است. جاده را ظاهرا یکی از کشورهای خارجی گویا فرانسه قبل از انقلاب برای بالاآوردن تجهیزات برای اکتشاف گاز پالایشگاه جم احداث کرده است. جاده فاقد شانه خاکی است و همین مسیر و هم مسیر ریز به جم هر دو باریک و خطرآفرین هستند. دسترسی آسان و عریض نمودن جاده های منتهی به شهر ریز خواسته اصلی مردم شهر و توابع آن میباشد. در این جاده کوهستانی عبور دو خودرو به سختی و با کندی انجام می شود. این راههای غیر استاندارد و پر خطر، دسترسی به شهر ریز را دشوار ساخته و باعث مرگ بسیاری از اهالی منطقه شده است. جالب آنکه پالایشگاه جم از زمان حضور خود تا به اکنون برای بازسازی راه ورودی به شهر ریز اقدامی نکرده است در حالی که این مسیر راه تردد ماشینهای سنگین خود پالایشگاه هم هست. این وضعیت شهر ریز را در بن بست قرار داده است. راههای خطرناک و حادثه خیز که قربانیان این حوادث اهالی منطقه هستند که مجبورند سایه سنگین میهمانان ناخوانده را هم تحمل کنند و صبوری پیشه نمایند. ناگفته نماند کارهایی هم شروع شده است مثل آغاز عملیات ساخت راه ریز به سرچشمه و باغان که بعد از گذشتن از شنبه به پل مند می رسد و همچنین راه ریز به بزرگراه شیراز مسیر ریز به دژگاه که میتوانند ریز را از بن بست رهایی بخشند.
بعد از پشت سرگذاشتن سربالایی حالا به سرازیری کوهستان می رسیم. کاروان پنج نفره ما بر اثر فشار سنگین هوا گوش هایشان سنگین شده و دوستم حسین دریازاده می گوید آب دهان خود را قورت دهید تا به حالت اول بازگردید. اما همچنان کاروان ما اسیر فشار سنگین هواست. کم کم نخلستان ها و درختان مرکبات از دور خودنمایی می کنند. پیش از ظهر وقتی به انارستان رسیدیم دوست دیرینه و صمیمی ام به استقبالمان آمد. دوری بعد از حدود ده سال و باز یافتن دوست قدیمی و صمیمی نشاطی مضاعف به من داد. بعد از احوال پرسی او که بلد راه بود پیش افتاد و ما نیز به دنبال او انارستان را پشت سرنهادیم و از پلی که در زیر آن رودخانه فصلی ریز عبور می کرد وارد شهر ریز شدیم. نخلستان ها، کوهها و درختان مرکبات مکانی دلنشین و زیبا برای ساکنان آن فراهم آورده است. جاده خلوت است. برخی در زمین های اطراف مشغول کار هستند. شهر زیبا و آراسته است. شهرداری گویا طرح های زیادی اجرا و در دستور کار دارد. بخش ریز شامل شهرهای انارستان و ریز و روستاهای تابعه میباشد.
وقتی در کوچه ی دانش شهر ریز وارد شدیم هنوز هم برایم باور نکردنی بود که یک دوست قدیمی و صمیمی را بعد از حدود ده سال دوباره می بینم. دوستی که همچنان پویا و پر تلاش است. ۲۷ سال سن دارد و متاهل است. خبر موفقیتش در سال ۹۳ به عنوان جوان برتر شهرستان جم و استان بوشهر در حوزه کارآفرینی موجی از شادی را برای دوستان و همشهریانش به همراه آورده بود. واقعا بهانه این سفر هم همین خبر برگزیده شدن دوستم به عنوان کار آفرین برتر استان بود. چون من تا مدتها از وی خبری نداشتم. این خبر باعث شد تا رایانامه ای برای موسسه ایران زمین بفرستم و چند روز بعد بود که خودش تماس گرفت و دوستی دوباره ما از سر گرفته شد.او هنوز هم دغدغههای کارفرهنگی دارد. از هیچ کاری برای عمران، آبادی و توسعه و پیشرفت شهر و دیار خود دریغ نمیکند. روزها مسیر طولانی ریز به عسلویه را طی می کند و سختی های راه را به جان می خرد، چون دل در گرو شهر و دیار خود دارد. در خیابان چمران شهر ریز ساختمانی را برای ساخت محل جدید موسسه ایران زمین در سه طبقه در دستور کار دارد. این موفقیت به سادگی به دست نیامده است. او بعد از ۹ سال کار و تلاش بی وقفه به این مهم دست یافته و برای۲۵ نفر بطور ثابت شغل ایجاد کرده است. او زمانی دانش آموز دبیرستان نمونه امام خمینی(ره) بندر بوشهر بود. دیپلم ریاضی گرفته و کارشناس برق مخابرات است. فوق دیپلم روابط عمومی هم دارد و اکنون علاقمند است تا در رشتههای علوم انسانی نظیر روانشناسی و جامعه شناسی و … ادامه تحصیل دهد. حالا دیگر دوره کلاس های عکاسی را هم طی کرده است. او در سال ۱۳۸۳ به همراه دکتر علی رسولی برای اولین بار کلاس های آموزش زبان انگلیسی را راه اندازی می کنند. برگزاری کلاس ها تا دو سال بعد هم ادامه داشت. او بعد از این به فکر می افتد تا آموزشگاهی تاسیس نماید. سال ۱۳۸۶ آموزشگاه تاسیس و این بار دیگر در طول سال هم کلاس ها برگزاری میشد. در آن زمان ۳۰ زبان آموز جذب شده بودند. اما او با از استفاده از همت و پشتکار فراوان و جایگزینی روشهای نوین تدریس با استقبال گسترده زبان آموزان روبرو شد که در همان سالهای آغازین فعالیت موسسه ایران زمین،در روستای اطراف مانند: تشان و انارستان کلاس هایی دایر گردید. اکنون موسسه ایران زمین ۱۰ شعبه فعال دارد. (ریز، پشتو و قلعه کهنه،تشان و دره بان،شهر خاص و گندمزار،کوری حیاتی،آبگرمک،تنگمان و جمال آباد،شیرینو،پرک،منطقه اقتصادی پارس) حدود ۷۰۰ زبان آموز ثابت که تا ۱۰۰۰ نفر هم متغییر است. در تابستانها بخاطر فراغت از تحصیل استقبال بیشتر است. درموسسه ایران زمین سعی کرده است تا بجای شخص محوری مدیریت سیستمی حاکم شود. بطوری که هر بخش مدیری جداگانه دارد. و همه ضوابط از قبل تعریف شده و همه شعب با دفتر مرکزی مستقیما در ارتباط هستند. او با دکتر طالب موذنی که دکترای برق مخابرات دارد و اکنون در لاس واگاس آمریکا بسر می برد و از خود جم می باشد ارتباط نزدیک دارد و مدتی هم در زمینه های اقتصاد پاک مشغول کار ترجمه و پژوهش بوده است.
« دانستن و کار کردن با رایانه امروزه یک امتیاز محسوب نمی شود بلکه یک نیاز ضروری است. همچنان که دانستن زبان هم در چند سال آینده همین کارکرد را خواهد داشت و یک نیاز اساسی خواهد بود. برای فراگیری زبان علاقه و پشتکار زیاد لازم است. علاقه من به زبان بر اثر تشویق همکلاسی هایم در دبیرستان نمونه امام خمینی بوشهر بود. در مسیر فراگیری زبان برخی دلخسته شده و زبان را رها کردند. البته در فراگیری زبان یک وقت به این نتیجه می رسید که بهتر از این یاد نمی گیرید و ناامید می شوید و زمانی متوجه می شوید که عرصه بر تو تنگ می شود تازه متوجه می شوید که چقدر مسلط شدن بر زبان سخت و دشوار می شود. مثل وزنه برداری که ۱۲۰ کیلو را بالای سر برده اما توان زدن وزنه۱۲۱ کیلو را ندارد!!! من در واقع وقتی کاربرد زیاد زبان را میدیدم بیشتر علاقمند می شدم. در سال ۱۳۸۹ فراگیری زبان فرانسه را نیز آغاز کردم و خود نیز چون علاقه داشتم بصورت خودجوش شروع به یادگیری کردم. …» اینها ها بخشی از صحبت های مهندس جوان ماست.
در جشنواره جهادگران جوان اقتصاد در سال ۱۳۹۳ که هرساله درسراسرکشو رباهدف تشویق استعدادها و پتانسیلهای کارآفرین برگزار می شود، او به عنوان کارآفرین برتر شناخته شد.او به زبان انگلیسی و فرانسه تسلط دارد و هر دو را تدریس می کند و او کسی نیست جز مهندس حسین تاجیک. مردی بزرگ و دوست داشتنی که شیرینی سخنانش همچون شیرینی خرمای خاصویی ریز دلت را نمی زند از حضورش لذت می بری. مثل همیشه خنده بر لب دارد و در میان حرفهایش گریزی هم به شعر و طنز می زند. مهندس می گوید:یکی از شاعران ریز به نام منصوری که قد کوتاهی هم داشته روزی دختر مورد علاقه خود را که از قضا او قد بلندی داشته می بیند در حالی که موهایش را شانه می کرده است. منصوری که فقط طبع شاعری داشت فی البداهه می سراید:
بُتا گیسوت در حلقم بیاویز چو منصورم به دار قامت آویز
فراز قامت سرو بلندت اناالحق زن بنالم همچو شبدیز
و یا اینکه شاعر محلی دیگری چنین سروده:
جم و جنت که جای مهوشان است جهنم گوشه دار المزان است
شکار پازنان آب کهرو خدا داند به از کل جهان است
( توضیح آنکه منطقه دارالمیزان در استان فارس قرار دارد و کهرو منظور درختان کهور می باشد. ظاهرا دختری چند سال بعد از سرودن این دو بیتی پاسخی به این دوبیتی داده است.)
به گفته مهندس این شعر آنقدر معروف است که در تمامی جم و ریز آن را از بر دارند و برای هم می خوانند. من نیز وقتی این شعر را در صفحات مجازی جستجو کردم به ماجرای جالبی در وب سایت بنارانه دست یافتم.«مرحوم «حاجی حقیقت» فرزند «ملاقلی» اهل وساکن « بنارآب شیرین» بود. وی در بیست وچهارم مهرماه سال ۱۲۹۷به دنیاآمد و چون مصادف با ماه ذی الحجه بود، نام وی را«حاجی» گذاشتند. در سن نوجوانی و جوانی به کمک پدرش به امور کشاورزی پرداخت و در سن ۲۰ سالگی جهت انجام خدمت سربازی به منطقه ی « جم وریز» رفت. درآن دوران نامه ای که برای پدرش ارسال می کند و این شعر را هم در آن می نویسد:
جم وجنت که جای مهوشان است جهنم گوشه ی دارالمزان است»
پس بی دلیل نبوده که این شعر این همه مشهور شده و آوازه آن در شهرستان جم و بلکه در استان بوشهر تا به امروز پیچیده است.
حسین می گوید: پدربزرگش – میرزا احمد محسنی جمی – به سعدی علاقه فراوان داشت و برای فرزندانش این اشعار را می خواند و مادرم نیز با آنکه سواد نداشت و ما بچه که بودیم برایمان از سعدی می خواند. به همین خاطر با ادبیات و شعر خو گرفتم. او می گوید مردم منطقه گویش خاصی دارند و کلمات را نمی شکنند و مثلا خانه را خونه و نان را نون نمی گویند.
بانگ اذان ظهر در شهر ریز طنین انداز شده است. در کنار مهندس عزیز و دوستم حسین دریازاده به نماز میایستیم. ناهار را میهمان دوستم و همسر مهربانش می شویم. دیدن حلوای تهیه شده با خرمای خاصویی و ماست محلی و گمنه( للک) که رنگ طلایی آن در سفره به ما چشمک می زند و سبزیجات تازه – همگی محصول شهر ریز – که بوی عطر آن مشام ما را معطر کرده، خستگی راه، از تنمان بیرون می کند. دوستم چنان گرم و صمیمی و با تواضع و فروتنی و میهمان نوازی با ما روبرو شد که ما خستگی سفر را فراموش کردیم. بی دلیل هم نیست که وقتی شادروان ایرج شمسی زاده – شاعر محلی سرای استان بوشهر – برای دیدن دوستش شادروان منوچهر آتشی – چهره ماندگار ادبیات ایران و شاعر دشتستانی- در سال ۱۳۶۹ به منطقه جم و ریز میآید با غزلی با عنوان” آنچه گفت ازجم و ریز شمسیزاده” می سراید:
ای صبا چون گذر آری به دیار جم وریز/ توتیـاکن پی چشمت زغبـارجم و ریز
ملک دل، شهر صفا جلوه مهر، آیت لطف/ عرصه نعمت بی حـدّ وشمار جم و ریز
درّه ای در دل کهسار، چو درّی به صدف/ گل به دامن زیمین و زیسـار جم و ریز
حالیا زمزم ازاین چشمه سرآورده برون/ صافی آب خوش آینـه وار جم و ریز
ور گذار تـو فتـد در دره بـان یا تشّان / بنگری نقش دل ازنقش و نگار جم وریز
هـان ببیـنید که شفتالو و خـرما بـا هم/ گل و اِشکوفه نمایند نثار جم و ریز
بعد از استراحتی کوتاه پسینگاه به سوی گلوبردکان حرکت می کنیم. مهندس تاجیک کفش ورزشی اش را میپوشد. می گوید به والیبال علاقه و راکت تنیس هم در خانه دارد. در شهر ریز باشگاه مردمی پیکان به معنی کمان که در دهه ۵۰ خورشیدی فعالیتش را آغاز کرده تنها باشگاه شهر ریز است که در رشته های والیبال و فوتبال در لیگ استان بوشهر هم نماینده دارد. یک باشگاه کاملا مردمی بنیانگذاران آن برادران بهرامی، امامی زاد، موذنی و … بوده اند. رییس هیئت فوتبال این شهر، علی علیزاده و در والیبال سید مجید حاجیان می باشد. در هنگام بازی تیم های ورزشی پیکان سالن ورزشی ریز پراز تماشاگران پر و پاقرص این باشگاه مردمی می شود. پیش از حرکت ما پدرخانم مهندس تاجیک که تازه از زمین کشاورزی خود برگشته است و تربیزه های( تربک)سبز و بزرگی در دست دارد به طرف ما می آید. با داماد خود خوش و بشی می کند و با لهجه شیرین ریزی با هم سخن می گویند. پیرمرد می گوید: در زمینهایش سبزی کاشته است هر کسی می خواد برای خودش به اندازه مصرف خانواده بچیند مشکلی نیست. سادگی و صمیمت در چشمانش موج می زند. بعد از خداحافظی از آقای باقری به سوی گلوبردکان رهسپار میشویم. اسم محلی آن گلی بردکان.گلی: گلوگاه و بردکان بردک به معنی سنگ می باشد. نام این مکان مرا یاد زادگاهم درودگاه در شهرستان دشتستان و کاخ هخامنشی بردک سیاه انداخت. این واژه بردک به معنی سنگ کوچک نشانی از قدمت این واژه در فرهنگ مردم و باستان شناسی منطقه دارد. در این مکان همچنان این نام به قوت خود باقی است.برای رسیدن به گلوبردکان باید از روستاهای پشتو(پشت آب) و حسین آباد گذشت. در طول مسیر همه جا ماشین ها با زدن بوق و پیاده ها با دست تکان دادن با مهندس جوان سلام و احوال پرسی می کنند. گفتنی است نام کوچه های شهر بسیار زیبا انتخاب شده است. کوچه های سهراب سپهری، مولانا، حافظ، شفیعی کدکنی، اوستا و… . باید بگویم به گفته دوستم – حسین تاجیک- از دیرباز تاکنون یکی از سرگرمی ها مردم منطقه شعر و شاعری بوده است. بطوری که سناتور رسول پرویزی با میرزا فاضل خاکسار جلسات مشاعره برگزار می کرده اند. حضور علمایی مانند: حاج میرزا احمد امامی انارستان و میرزا احمد محسنی جمی فرزند آیت الله محسنی جمی( مدفون در جوار امامزاده سید حبیب الله شهر ریز) و شاعرانی چون:صافی، منصوری، زائر حسین تشانی، فتوحی، پروند، علی مطهری و شاعره پریزاد مرادی که برای اهل بیت(ع) و با توسل بر آنان شعر سروده است و دفتر شعر نیز دارد در حالی که خواندن و نوشتن را نیز بعد از سرودن آن اشعار آموخته است، خود دلیل بر ادب خیز و ادب پرور بودن این نقطه از ایران عزیز ماست. از شخصیت های مهم و امروزین شهر ریز می توان به: شنبدی معاون پیشین سیاسی امنیتی استانداری بوشهر، دکتر حسن تاجیک رییس سابق دانشگاه خلیج فارس بوشهر، دکتر علی رسولی مدیر گروه تاریخ دانشگاه خلیج فارس بوشهر، علی موذنی مسئول پیشین روابط عمومی استانداری بوشهر، احمد پور بخشدار مرکزی عسلویه، دکتر حسن حیدری رییس بیمارستان کنگان و… اشاره کرد.
به رودخانه و جنگل گلوبردکان نزدیک می شویم. صدای پرندگان که با صدای خودروهای ما به جنب و جوش افتاده اند و چهره پاییزی جنگل گلوبردکان تصویری زیبا در ذهن ما پدیدار می نماید. منطقه ای بکر و زیبا. چند سرویس بهداشتی در ابتدای مسیر وجود دارد. راه سنگلاخی است و به سختی با پراید از این راه می گذریم. در بستر رودخانه که حالا خشکیده است به طرف صدای آب حرکت می کنیم. ناگهان روباهی دیدیم که با چشمان نافذش چشم در چشم ما انداخته و از حضور بی موقع ما غافلیگیر شده و خشکش زده است. ما نیز با تعجب به او می نگریم. ناگهان صدای موتورسیکلتی او را به خودش می آورد و با شنیدن صدایش فرار می کند. روستایی هم با همین نام گلوبردکان وجود داشته است که اکنون خالی از سکنه است. مردم اما برای رسیدگی به باغ های خود به آنجا میروند. طبیعت زیبا و بکر گلوبردکان جا دارد در میراث طبیعی استان بوشهر ثبت شود. محیطی زیبا و آرام بخش که اهالی منطقه برای استراحت خود برگزیده اند. گلوبردکان و جنگل ها و کوه های اطراف آن و رودخانهای فصلی با زیبایی هایی خدادادی آدمی را مبهوت می کند. نوعی ماهی به نام ماهی بردکی هم در رودخانه وجود داشته است همچنین ماهی شولی که هر دو کمیاب و خوشمزه هستند. در کنار رودخانه می نشینیم و چایی را با رطب – که به مدد فریزرهای برقی تازه مانده است- می نوشیم و به آوای دشت، کوه، درخت و رودخانه گوش فرا می دهیم. حسین دریازاده که علاقه زیادی هم به هنر عکاسی دارد مشغول عکاسی از این مناظر زیبا می شود. درخت بزرگی که در سیل اخیر رودخانه آن را از ریشه کنده در میان بستر رودخانه افتاده است. صحنه ای حیرت آور درختی کهنسال در بستر رودخانه افتاده است!!! ناگهان به ذهنم گذشت نکند این درخت با این وضعیت در میان بستر رودخانه خبر ناگواری را به ما می دهد؟ نکند دارد به ما هشدار می دهد؟ نکند مشغول ناله و افغان است و کسی صدایش را نمی شنود؟ آیا این درخت به راستی نشانه ای برای ما نیست؟؟؟
اما کم شدن آب رودخانه و قنات ها و آب های زیر زمین باعث شده اهالی نارضایتی خود را بارها اعلام کنند. اما این اعتراضات مردمی تاکنون راه به جایی نبرده است. این متن درد دل اهالی منطقه است که از سایت خاصه گرفته شده است: «خاصه: تا کی باید مهمانان ناخوانده(پالایشگاه و کشاورزان منفعت طلب غیر بومی) شیره زمینهای مان را بمکند و به یغما ببرند وعوارضش رابرایمان به ارث بگذارند، وسودش را در شهرستان یا استان دیگری خرج کنند. هزاران قطعه ماهی که یادگار این چشمه ه اهستند و حالاروز به روز براثر بی آبی میمیرند. آب گوارا و زلالی که روشنی بخش سفره هایمان بوده اند، رشته قنات ه و نخل های سر به فلک کشیده که یادگار پدرانمان هستند و آیا تخریب وحفرچاه ای عمیق در مسیر این قناتها خیانت نیست؟ خشکیدن نخیلاتی که روزی بخشی از سفره پدرانمان بودهاند و با گذشت ثانیه ها به نابودی نزدیکتر می شوند را چه نهادی پاسخ می دهد؟».
در بخش ریز دفتر میراث فرهنگی و محیط زیست وجود ندارد. همین هم باعث شده تا به آثار تاریخی و طبیعی منطقه توجه کافی نشود.و چه زیبا سروده دکتر علی رسولی حال و هوای این روزهای ریز و توابع آن را:
در تنگ گِلی رو/ آنجا که ذهن کوه/هیچگاه از درنگه ی خوش خیزاب ها/خالی نبوده است،/اکنون لب های خشکیده رودخانه ی “ریز”/واپسین کلماتش را/در گوش باد شمال/به ناله میخواند:/به بوستان های سیراب بالادست بگو/جنگل تشنه ی گلی بردکان را هم/در یاد داشته باشند/جنگل سوخته/که در عزای آب ها و ماهی ها/ و سرخوشی بچه های تابستان های دور/جامه ای کبود به تن داری،/من از همان ها هستم / باز آمده ام/ تا کودکی ام را/ در این بستر خشکیده/به خاک بسپارم/اینجا بطِ غریب/بر خاک تفتیده/نوک میزند/و بیدهای گرد گرفته/حوصله تکاندن برگ هایشان را ندارند./و آن سوتر کسی/جعبه هایی را که بار کامیون می شود میشمارد/پیره نخل های باغ “تشان”/بی اعتنا به کوچه هایی که تازه آسفالت شده اند /در کوشش به یاد آوردن صدای کاریزند،/ قنات کهنسال/خواب مقنی ها را می بیند،/و مقنی پیر خواب غُناهشت آب را در/چشمه های کوه “سُرخان”/اما «سُرخان» نیز/مدت هاست که آب خوردن گله ها را ندیده است.
این مرثیه را باید مسئولین با جان و دل بشنوند. مهندس حسین تاجیک به ما می گوید نامه ای به مدیرعامل پالایشگاه جم نوشته و خواستار پیگیری بحق مردم منطقه شده است. این نامه بازتاب فراوانی در شبکه های اجتماعی و سایت های خبری داشت. بخشی از این نامه: «سخنی دوستانه با مدیریت پالایشگاه گاز فجر جم هدف از نگارش این یادداشت کوتاه صرفا بیان مشکلات و گلایه و انتقاد غیر منصفانه نیست. بلکه سخنی دوستانه و از سر دلسوزی است خطاب به مدیرعامل و درکل مدیریت پالایشگاه گاز فجر جم.امروز می خواهم از زبان کسی صحبت کنم که بیرون از خطه جم و ریز نظاره گر این تراژدی میهمان و میزبان است.ایجاد برخی مشکلات به واسطه وجود تاسیسات صنعتی در یک منطقه امری گریزناپذیر است، اما تعادل بین خدمات و خسارات موضوع اصلی است. و در این بین آیا برآیند این دو، یعنی خسارات وارده و کمک های انجام شده در منطقه، به سود مردم شهرستان، بخصوص مناطق پایین دست آن که در معرض آلودگی ها هستند بوده است یا به ضرر آنها؟ جواب مشخص است…به ضررآنهاو این موضوع باعث کدر شدن وجهه پالایشگاه عظیم فجر در اذهان مردم منطقه است. بخشی از مشکلات را به عنوان یک شهروند دلسوز بیان کردم و در پایان چند راهکار کوتاه ارائه مینمایم: مهمترین عامل نارضایتی و نفرت مردم منطقه از پالایشگاه، وضعیت نامساعد راه جم به ریز است. راهی که نه برازنده مردم منطقه است و نه پالایشگاه فجر. راهی که سالهاست قربانی می گیرد و در این بین نقش پالایشگاه در سر و سامان دادن به آن فقط افزودن چند پیچ بیشتر به واسطه فنس آن بوده است و نه چیز دیگری و… ».
نگارنده بسیار متاسف است چرا مسئولان پالایشگاه تاکنون به این بخش از فرهنگ مردم بی توجهی می کنند؟ آیا توجه به ثروت و مادیات و زیاده خواهی ها باعث شده تا حرف های مردم منطقه شنیده نشود؟؟؟ دیگر سخن آنکه پالایشگاه جم قرار بوده است آب مورد نیاز خود را چند سالی از منطقه برداشت نماید و سپس برای تامین آب مورد نیاز خود اقدام به شیرین کردن آب دریا( بندر سیراف) بنماید که تا امروز به عهد خود وفا نکرده است!!! برداشتهای بی رویه آب توسط پالایشگاه گاز جم که ۳۰ درصد گاز کشور را تامین می کند، سنگ شکن ها و… برای مصارف شهرک های خود برای منطقه خطر جدی در پی خواهد داشت. پالایشگاه جم در ۱۵ کیلومتری شهر ریز واقع شده است و شهر ریز در پایین دست پالایشگاه قرار دارد. در واقع میزبان آلودگی های پالایشگاه هم هست. مردم خواستار پرداخت حق آلایندگی منطقه را دارند. مهندس تاجیک می گوید اگر بر روی رودخانه های فصلی آب بند زده شود سفره های زیر زمینی جان تازه ای خواهند گرفت. و حتی می شود آب بندهای قدیمی را هم احیا کرد. با احداث آب بندها از هدر رفت آب به رودخانه مند و سپس دریا هم جلوگیری میشود.
هوا کم کم تاریک می شود. باید با جنگل و رودخانه گلوبردکان خداحافظی کنیم. درخت کهنسال در بستر رودخانه همچنان به من خیره شده است. انگار دست یاری می طلبد و تمنای دستگیری و کمک دارد. اما چه کار می توانم انجام دهم!!! سوار خودروهای خود می شویم راه سنگلاخی که از بستر رودخانه می گذرد را طی می کنیم. روباه دوباره پیدایش می شود. مثل کسی که می خواهد حتما حضورش را نشان دهد و بگوید: آهای فلانی من هم اینجا حق زندگی دارم!!! این بار به سرعت از ما فرار می کند. شب است و سکوت عجیبی بر جنگل استوار است. صدای خش خش برگ های پاییزی جنگل گلوبردکان تنها صدایی است که به گوش می رسد. جنگل هم التماس دعا داشت!!! آثار سوختگی روی شاخه ها و تنه های خود را به من نشان دادند و فریادهایی را که شنیده نشده بود بر سر من فریاد زدند. آه ای خدای من این جنگل چقد حرف برای گفتن دارد!!!
دوباره به خانه بازمی گردیم. بعد از خواندن نماز مغرب و ستایش آن خالق بی همتا به داخل شهر می رویم. مهندس حسین تاجیک می گوید هنوز در حال فراگیری است او خود را هنوز دانشجویی می داند در مسیر شدن. او با اینکه که به زبان انگلیسی و فرانسوی مسلط است، اما هیچ گاه در صحبت هایش ندیدیم کلمه ای انگلیسی بکار ببرد وقتی دلیلش پرسیدم می گوید: زبان و ادبیات فارسی بسیار غنی و ماندگار است و استفاده از کلمات بیگانه کاری است بسیار ناپسند. او در مهرماه سال ۱۳۹۴نامه تاثیر گذار و تاریخی آبراهام لینکلن که خطاب به معلم پسرش در اولین روز مدرسه نوشته شده بود را ترجمه کرده است. از آنجایی که ترجمه های مختلفی از این نامه در سایت ها وجود داشت مهندس جوان بر آن شد تا اصل متن را از سایت های انگلیسی زبان گرفته و آن را ترجمه کند. او با شرکت های مستقر در عسلویه هم همکاری دارد. دیگر مهندس جوان و مجموعه موسسه ایران زمین را میشناسند. معلمین موسسه ایران زمین برای ترجمه به عسلویه فراخوانده می شوند. مهندس تاجیک اخیرا مترجم سفیر فنلاند و همچنین تعداد ۱۵ نفر از سفیرانی که از کشورهای مختلف به تازگی از عسلویه بازدید کردند، بوده است. موسسه ایران زمین با اعلام میزبانی خود برای گردشگران آماده خدمت رسانی به گردشگران خارجی در فضای مجازی هم هست. او می گوید: چند سال پیش وقتی زبان آموزان رابرای اردو به بندر سیراف برده بودیم متوجه شدیم که یک نفر لهستانی قصد دارد بعد از سیراف به فیروزآباد و آثار تاریخی آنجا سرکشی کند و چون مترجم نداشت وقتی ما به او پیشنهاد دادیم قبول کرد و بعد از بازگشت از آنجا به دعوت ما به ریز آمد او برای هفتمین بار بود که به ایران سفر می کرد او که با دیدن فیلم بچه های آسمان به ایران علاقمند شده بود، سال بعد مسلمان شد و با یک دختر ایرانی از اقوام لر ازدواج کرد. او حالا ساکن شهر ورشو لهستان است.
مهندس تاجیک می گوید بیل گیتس – ثروتمندترین مردم جهان – بخشی از درآمدهای خود را صرف توسعه و گسترش انرژی های پاک کرده است. مهندس تاجیک می گوید قصد دارد بخشی از درآمدهای موسسه را صرف امور خیریه نماید و حتی شعبه هایی از موسسه را وقف کند تا در امور خیریه مثل ازدواج با نظارت مدیر موسسه ایران زمین به مردم خدمت رسانی کند. مهندس می گوید برای تاسیس موسسه ایران زمین انگیزه های مادی برایش اهمیت چندانی نداشته است. شهریههای موسسه هم با قیمت مناسب محاسبه می شوند و سعی بر آن است تا امکان شرکت برای همه اقشار جامعه در کلاس های فراهم باشد. او می گوید ۵۰ زبان آموز دارد که بدون شهریه مشغول فراگیری هستند. در موسسه ایران زمین از کودکان ۳ سال تا گروههای سنی بالاتر و حتی ۵۵ ساله در کلاس ها حضور می یابند. برخی نیز بعد از فراگیری زبان های خارجی به خارج از کشور سفر می کنند.
به خیابان چمران می رسیم. جایی که ساختمان جدید موسسه ایران زمین در حال ساخت است. سپس از بخشهای مختلف ساختمان در حال احداث موسسه بازدید کردیم بخش های مختلف اداری، آموزشی و حتی تفریحی. جالب آنکه بخشی را برای همراهان زبان آموزان انتخاب کرده تا خانواده های در محیطی آرام منتظر فرزندان خود باشند. محلی هم برای بازی تنیس تدارک دیده شده است. مهندس تاجیک می گوید دوست دارد زبان آموزان اینجا را مثل خانه خود بدانند و نه مثل مدارس تا زنگ خورد با هیاهوی زیاد از محیط گریزان باشند و دوست دارد زبان آموزان اینجا را خانه خود بدانند. به نانوایی شهر می رسیم. شهر سه نانوایی داشته که یکی تعطیل است و دو تای دیگر مشغول فعالیت هستند و فقط نان لواش پخت می کنند و البته نان محلی هم هست که مردم خودشان در خانه پخت می کنند به قیمت هر عدد ۳۰۰ تومان. بعد از گرفتن نان به طرف خانه حرکت می کنیم. حسین عینکی به چشم دارد. می گویم چطور عینکی شدی در حالی که اعضای خانواده پدری هیچ یک عینکی نیستن؟؟؟ می گوید در دوره پیش دانشگاهی برای کنکور زیاد مطالعه می کردم. در مدرسه بخاطر درس خواندن زیاد و عدم نور کافی در کلاس ها چشم هایم عینکی شدند.!!!
کتابخانهای هم در یکی از اتاق هایش هست از کتاب های ادبی، تاریخی حتی داستان شیر محمد رسول پرویزی گرفته تا کتابهای لاتین در این کتابخانه موجود است. لوح تقدیر های فراوانی هم از نهادها و ادارات در اتاق کتابخانه نصب شده است. نقشه ای به زبان انگلسی از ایران در کتابخانه اش نصب کرده است. وقتی دلیلش را پرسیدم می گوید: زبان انگلیسی باید مدام جلوی چشمانت باشد!!! اکنون مشغول خواندن کتاب مدیریت رفتار با دانش آموز است. کتابی در قطع جیبی که راهنمای عملی برای طرز رفتار با دانش آموزان است. جذابیت کتاب باعث شد تا من هم کتاب را یکبار بخوانم. راستی شهر ریز یک کتابخانه عمومی هم دارد. کتابخانه عمومی شهید عارفی که تحت نظارت اداره فرهنگ و ارشاد اسلامی می باشد.
سفره شام انداخته شده است و نان محلی و سبزیجات محلی اشتهای ما را تحریک می کنند.آقای هدایت الله تاجیک هم به جمع ما اضافه می شود و گوش به سخن های شیرینش می دهیم. سخن از آیین سنتی گمنه امام می شود، که قدمتی دیرینه دارد. مردم در زمان قدیم که غالب غذای مردم گمنه بود و برنج غذایی اعیانی به شمار می رفت، در زمین هایی که برای امام حسین(ع) وقف شده بودند صاحبان زمین ها اعلام گارا می کردند؛ گارا اعلان عمومی برای کار بدون دریافت دستمزد است و مردم برای جولین( درو کردن گندم) در دشتستان جیلم میگویند، آماده می شدند. بعد از درو و خرمن کوبی گمنه های آماده شده برای مراسم تدارک می دیدند. گمنه و خورشت شکار که در قدیم مرسوم بود در مجمع( سینی های بزرگ مسی) ریخته می شد و هر چند نفر به دور سینی ها نشسته و با دست مشغول خوردن می شدند. امروزه برنج نیز طبخ می شود اما گمنه همچنان به قوت خود باقی است. به این ترتیب که ابتدا گمنه سپس برنج و سپس خورشت را بر روی آنها می ریزند. امروزه قاشق را هم در مجلس برای کسانی که بخواهند می گردانند اما همچنان خوردن با دست در سینی های بزرگ مرسوم است.
در کتاب منشات فاضل جمی که به خطر سید علی موسی نژاد و به تصحیح هیبت الله مالکی چاپ شده در صفحه ۱۰۸ کتاب در ماده تاریخ بنای حسینیه ریز که حاجی جعفر نام متخلص به ریزی آن را بنا نموده آمده است:
ریزی تخلصی که جوانی است خوش لقا
آن حاج جعفر است ادام الله البقا
بانی شده است طرفه حسینه ای که هست
چون گنبد فلک همه پرضوء و پربها
فاضل سروده سال بنایش به مصرعی
«آثار جعفریه ما باد باصفا»
که ماده تاریخ سال ۱۲۹۲ قمری/ ۱۲۵۳ خورشیدی را نشان می دهد. همچنین در نقشه ای که توسط یکی از دانش آموختگان مدرسه دارالفنون ترسیم شده(نجم الدوله) موقعیت شهر ریز مشخص شده است. این حسینیه اکنون به نام امام خمینی(ره) خوانده می شود. و مسجد جامع ریز(به نام امام خمینی(ره)) در تاریخ ۸/۱۰/۹۰ به شماره۳۰۷۱۵ در فهرست آثار ملی ایران ثبت شده است. جالب آنکه بخش قدیمی شهر ریز همین حوالی مسجد جامع ریز است که به آن محله ریز پایین گفته می شود و بخش های جدید شهر را ریز نو می گویند. شهر ریز دارای چند مسجد دیگر به نام های: خاتم الانبیا(واقف زمین آن حاج عبدالحسین موذنی می باشد) ابوالفضل و سکینه نیز می باشد. لازم به ذکر است خانواده عارفی موقوفات زیادی در شهر ریز دارد.
مراسم تعزیه خوانی هم در شهر ریز قدمتی دیرینه دارد از پیشگامان تعزیه در شهر ریز می توان به سید عزیز امامی زاد اشاره کرد.بخش ریز قریب به ۲۸ شهید دارد. شهید حسین صافی خردسال ترین شهید استان بوشهر اهل روستای دره بان از توابع بخش ریزمی باشد. پدر شهید صافی و همچنین پدربزرگ ایشان شاعر بوده اند.
امامزاده سید حبیب الله از نوادگان امام موسی بن جعفر نیز یکی از جاذبه های مذهبی شهر ریز است. مردم در هنگام تاخیر درآمدن باران به زیارت امامزاده می روند و در صحن امامزاده دعا می خوانند و مراسم روضه خوانی برگزار و همچنین مراسم الله بده بارون را نیز اجرا می کنند. بدین ترتیب که عده ای در کوچه ها برای فقرا خرما و نان جمع آوری می کنند و رسم بوده صاحب خانه از روی دیوار یا پشت بام بر روی آن افراد آب می ریزد. این کار برای این بود که یعنی بلافاصله بعد از آمدن افراد و درخواست کمک برای فقرا باران می آید و آب ریختن نوید و نشانه آمدن زود هنگام باران را به آن افراد می داد. از جمله سادات شهر ریز خاندان های هاشمی، امامی زاد و حاجیانی می باشند که در نزد مردم دارای جایگاه ویژه ای هم هستند. در شهر برخی افاغنه هم دیده می شوند آنان در کارهای بنایی و همچنین برداشت محصول مثل گوجه به کار گرفته می شوند.
تا پاسی از شب گذشته من و مهندس تاجیک مشغول مصاحبه و گفتگو بودیم. دوستم حسین دریازاده کمی سرماخوردگی داشت و زودتر خوابید. اما آنچه در سطرهای گذشته خواندید حاصل دیده و شنیده های من از شهر ریز بود و مصاحبه با مهندس حسین تاجیک مدیر موسسه ایران زمین که صبورانه به سئوالات من پاسخ داد. فردا قرار است بسوی بندر سیراف حرکت کنیم. نسیم سردی از دل کهسار میورزد ولی شیرینی هم صحبتی با دوستی دیرینه و گرمای وجودش به خوبی احساس می شود که چگونه بر سردی هوا غلبه می کند. سحرگاهان فرا می رسد صدای خروسها یکی پس از دیگری شنیده می شود. صدای بانگ اذان و صبح خروس خوانان فرا می رسد. یاد رباعی ابوسعید ابوالخیر می افتم:
هنگام سپیده دم خروس سحری دانی که چرا همی کند نوحه گری
یعنی که نمودند در آیینه صبح
کز عمر شبی گذشت و تو بی خبری
شب گذشت و آفتاب صبحگاهی چادر طلایی خود را بر کوهها و درختان ریز گسترانیده است. کم کم باید آمده شویم تا بسوی بندر سیراف حرکت کنیم. مهندس حسین تاجیک و همسر گرامیش برای ما سنگ تمام گذاشتند و ما را مدیون خود ساختند. میهمان نوازی و تواضع و فروتنی او خانواده اش واقعا بی نظیر بود. جا دارد در پایان سفر به شهر ریز از مهندس حسین تاجیک و همسرگرامیش و جناب آقای هدایت الله تاجیک، بخاطر زحماتی که در طول حضور ما در شهر ریز متحمل شدند، هم بی نهایت سپاسگزاری نمایم. در ادامه سفر به همراه مهندس تاجیک و دوست خوبم حسین دریازاده( که عکس های زیبایی از طبیعت گلوبردکان را ثبت و ضبط کرد و از نگاه خوانندگان گرامی گذشت)به بندر سیراف خواهیم رفت و گزارش سفر به بندر سیراف را هم به امید خدا برای خوانندگان عزیز خواهم نگاشت… ادامه دارد…/ج